تذکرات یافتنی

بیشتر ، یادآوری مطالبی که می دانیم!

تذکرات یافتنی

بیشتر ، یادآوری مطالبی که می دانیم!

سلام خوش آمدید

۱۱۰ مطلب توسط «محسن مومنی کلور» ثبت شده است

یادش بخیر موقع امتحان دینی...
 چیزایی که من می نوشتم، میشد باهاش یه دین جدید ساخت!

بچه ها می گفتن امتحان دینیه، نیاز به مطالعه نداره!


چرا عزیزم اگه جایی نیاز به مطالعه باشه، امتحان دینیه
حالا اگه تکنولوژی ماشین و موبایل و ابزار پخت و پز و رفت و روب یه مقدار پایین تر بود به جایی بر نمی خورد!
درسته سرعت این امور بیشتر شده ولی وقت اضافه من کجا صرف میشه؟!


باید بدونم : من دارم با باورهام زندگی می کنم و کیفیتش خیلی مهمه و باید به دنبال ارتقاء اون باشم

زیباترین شرح حال معاصر : «جز قصور و تقصیر چیزی ندارم»


خیلی خوبه وقتی اینطور در مورد خودت حرف بزنی، خصوصا وقتی که شهره شهر باشی...


The most beautiful biography:
I have nothing but negligence and guilt

 

أجمل سیرة ذاتیة: لیس لدی سوى الإهمال و الذنب

السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِیِّ الَّذِی وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَمَ أَنْ یَجْمَعَ بِهِ الْکَلِمَ وَ یَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ‏

 سلام بر امام مهدى، آن کسى که خداى عز و جل به "امت ها" وعده داده که عقاید مختلف مردم را به وجود او جمع کند و خلق را از تفرقه برهاند...

(زیارت، نقل سید بن طاووس)


چقدر خوبه یه روزی چنین شخصی بیاد، حتی فکر کردن به این شخص و این موضوع و باور به اینکه، این امر نزدیک و شدنی است حال آدم رو خوب میکنه...

 

Peace be upon the (Imam) Mahdi, whom God Almighty and Majestic promised to the nations that He would unite words and bring together people

از این خویشتن کشتن اکنون چه سود؟! (شاهنامه)
چقدر این مصرع زیبا و کاربردی است
وقتی سرمایه های زندگی رو از دست دادی، این مصرع رو تکرار کن!
یا وقتی فکر می کنی بازنده ای، یا وقتی آمپر عزت نفست میاد پایین، یا وقتی داری خودت رو سرزنش می کنی، یا وقتی داری به شدت احساس گناه می کنی و جوابی برای سوالاتت نداری...
با خودت بگو: از این خویشتن کشتن اکنون چه سود؟!
بلند شو لباسات رو بتکون و ادامه بده...

حتما تابحال افرادی رو دیدین که خیلی مسائل رو سخت میگیرن و شما منطق اونها رو درک نمی کنید و میگید چرا برخوردش اینجوری بود، مگه من چی گفتم و چیکار کردم؟!
خستگی ذهنی، باعث میشه مشکلات و مسائل ما خیلى پیچیده تر و بدتر از چیزى که هستند، به نظر برسه و واکنش های بدی رو به همراه داره...


بهتره یه مقدار به خودتون استراحت بدید و دوباره شروع کنید و زندگی رو خیلی سخت نگیرید و از همه مهم تر"ایراد کار رو پیدا کنید" یعنی اینکه چطور میشه ذهن من اینقدر زود خسته میشه!

شاید این مطالب خیلی ساده به نظر بیاد ولی آگاهی یافتن و آگاهی دادن، از فنون مهم روان درمانی است

گاهی منزل یکی از بستگان، نزدیک شماست و درب خانه شان به روی شما باز است، خب این قرابت خیلی خوبه
ولی گاهی پس از ورود، آغوش او نیز برای شما باز است و مشتاق دیدار شماست...

آری، خدای خود را اینگونه یافتم
خدای مهربانم! ممنون توام🙏

باز هم طنزنامه دردنامه!
« دوستم یه کتاب نوشته درباره‌ راه‌های پول درآوردن
حالا اومده میگه نیاز به پول داره تا کتابش رو چاپ کنه
من هم بهش گفتم: خب برو کتابتو بخون... »
براستی اگر باور ما، تبدیل به عمل نشه، "باور نیست"
یه سوال: من که خدا باورم، چه فرقی با دیگران دارم؟!

باید با اطمینان، همراه باورهام حرکت کنم...

اگه تو موقعیتی که هستی، داری درجا میزنی، کسانی که مثل خودتن، نمیتونن کمک زیادی بهت کنن...
از محل سکونت بگم، اگر تو محله ای که هستی احساس رضایت مندی نداری، از بچه محل ها برای رفتن از اون محل مشاوره نگیر و اگر از محل کارت راضی نیستی برای رفتنت از همکارانت مشاوره نگیر یا اینکه برای پیشرفت کسب و کارت از اونا نپرس و حتی اونا رو در جریان اقداماتت قرار نده...
بارها برای بنده نقل شده که همنشینی و مشاوره با افراد موفق، باعث پیشرفت میشه
یه نمونه : شخصی می خواست فرزندشو تو کلاسهای تکواندو ثبت کنه، گفت چه کاریه تو محلمون ثبت نامش کنم، برم یه محله بهتر، شاید فرزندم بتونه تو مسابقات شرکت کنه و مقام خوبی کسب کنه!
میگه خودم فرزندم رو باشگاه می بردم، اونجا که می رفتم، والدین بچه ها عمدتا یه کاره ای بودن و گاها اونارو می دیدم باهاشون صحبت می کردم
بعد یه مدت هم فرزندم تو ورزش پیشرفت خوبی کرد و هم خودم کارگری رو کنار گذاشتم و یه کارگاه واسه خودم زدم و شدم کارفرما...
جالب اینجاست که شرکتی که براش کار می کردم یه بخش قابل توجهی از کار رو برام میاره و تو کارگاه خودم با سود خوبی انجام میدم...

افسردگی و اضطراب، مساله اینست!


افسردگی، میوه و حاصل مسافت طی شده گذشته تا حال ماست و اضطراب، دغدغه مسافت حال تا آینده ماست (درمان این دو در تقویت ایمان)
با مضرات بی شمار این دو کار نداریم ولی بنظرتون فایده ای هم دارن؟!
حقیقتا ناراحتی و نگرانی "مستمر" چه دردی از من دوا میکنه؟
بهتر نیست بلندشم و ادامه بدم
شخصی می گفت همیشه انگیزه باعث حرکت نیست، یه موقع حرکت می کنی و انگیزش میاد...

یه سوال: اگه قراره خدا، هنگام اشتباهات جلوی ما رو بگیره، ما واسه چی به دنیا اومدیم و امتحان و ابتلا چه معنایی داره؟!
برگه امتحانی ما رو خدا نباید پر کنه...
ما توکل و توسل و تعقل داریم و باید خودمون جلو بریم
خدای مهربان، یه جا کلا امور رو حل می کنه، یه جا کمک می کنه و یک جا ...

یه عده بهش میگن عزت نفس!
بهترین حس زندگیه، بهترین دلیل برای بودن و موندن، بهترین پارامتر حال خوب، شاه کلید بحث های روانشناسی و موفقیت و محرکی قوی!
نکته: باید بدونی چی هست و چطور بدست میاد و چطور از بین میره...
همه حرف همینه! باید واسش وقت بذاری...
اجمالا، هر چیزی که مسبب حس برنده بودنه، عزت نفس رو افزایش میده و هر چیزی که مسبب حس بازنده بودنه عزت نفس رو نابود میکنه، این اسباب میتونه کلام باشه یا عمل و خیلی زیرمجموعه های متنوع این دو و خودت هم خیلی رو تغییرش موثری، مثلا اگه همه شما رو لایک کنند ولی شما خودتو لایک نکنی، حس باخت داری و اگه همه آنلایکت کنند ولی شما خودتو لایک کنی، حس برنده بودن داری!
نکته: نقش لایک "والدین" در بالا رفتن آمپر عزت نفس فرزندان بسیار مهمه
یه گریزی هم بزنم به لوگوتراپی... اگه ارتباطت با بهترین لوگوی زندگیت یعنی خدای مهربان، رو اوج باشه، تو برنده ای و آمپر عزت نفست هم فوووله!
اینم بگم که، هر چه بیشتر کارای بدرد بخور تو زندگیت انجام بدی، احساس ارزشمندی بیشتری می کنی و این مسبب ازدیاد عزت نفسه!
فعلا بیشتر توضیح نمیدم، مطالعه کنید و فکر کنید و کاربردی در مورد خودتون بررسی کنید و ببینید کجاها احساس ارزشمندی داشتید و کجاها حس بی ارزش بودن و چطور میتونید حلش کنید...

یه عده هستن، وقتی ازشون آدرس می پرسی...

بلند میشن پریشون اطرافشون رو نگاه می کنن اول ببینن خودشون کجان!

این چند جمله، تنها یک مطلب خنده دار نیست، یک واقعیت ناگواره...


حقیقتا از کسی که خودش نمیدونه کجاست، نمیشه آدرس پرسید!

"روراست" باش و "امانت دار" (برگرفته از روایات)

 

در زندگی بارها و بارها به این دو ویژگی رسیدم

حیفم اومد ویژه و در یک پست مجزا ذکر نکنم

البته مصادیق روراستی و امانت داری بسیارند و بنده قصد محدود کردن این دو امر رو ندارم

اجمالا، روراستی نسبت به صاحبان حقوق و امانت داری نسبت به داشته ها

 

Two Important Principles: Honesty & Trusteeship

چه بسیارند افرادی که همراه پدرانشان، به مشهد الرضا می رفتند

و پدران صبوری می کردند، تا بر سنگ های صیقلی حرم سُر بخورند

ولی اکنون پدرانشان نیستند، لیک باز حرم می روند

اما این بار با معرفت و برای اینکه سُر نخورند...

یه تذکر برای کسانی که قصد بدست آوردن نمرات بالای ایمانی را دارند:

امام زمان را هم چون پدری مهربان و دلسوز ببینیم و صدا بزنیم، باید بدانیم که او نسبت به ما دارای رفق و مداراست ولی ارتباط ما خیلی محدود است، اگر باور داریم که می شنود و به فکر ماست، صدایش بزنیم و اگر باور نداریم از او نشانه ای بخواهیم...

با او درد دل کنیم، مانند زمانی که در کنار او، توفیق ملاقات داریم

برای یک دوستدار امام زمان، دور بودن از ایشان، توجیهی ندارد...

عزیزترین بستگانت را که خیلی با ایشان در ارتباط هستی در نظر بگیر !

هر اتفاق خوشایند و ناخوشایندی برایت می افتد به او انتقال می دهی و با او درد دل می کنی، هر روز مقیدی با او در تماس باشی، به مناسبت های مختلف احوال او را می پرسی، اگر نفعی به تو می رسد، او را هم شریک می کنی...

و اگر در جایی امید استجابت دعا داری، برای او دعا می کنی...

آیا با امام زمان هم اینگونه ای؟

اگر که هستی، خوشا به حالت!

به مناسبت ماه محرم - قسمت چهارم

زینت دوش نبی، روی زمین جای تو نیست...
بلند مرتبه شاهی، ز صدر زین افتاد...
با من بگو، آنچه به گوش زهیر می گفتی...
دلم هوای حرم، کرده است، می‌دانی...
ناتوانم، که مجسم کنم این همهمه را...
در همهمه حمله به همشیره ماه، لا حول و لا قوه الا بالله...
دستش افتاد ولی، راه دگر پیدا کرد...
بگو چه شد، که من این قدر، دوستت دارم...
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...
مهتاب شام من، چرا صورت کبودی (علی اکبر)...
باید انگار، تو را بین عبایم ببرم...
به سرت چی اومده، چی شد علمت، کجاست سپرت...
کاشکی تو این شبا منم، مَحرم روضه ها بشم...
نوشتم به روی انگشترِ عقیقم، حسین...
برکت داره تو زندگیم، همه جا پا قدم حسین...
سالیانی است، که از داغ حسین، لطمه زنم...
هر ماه من، ز داغ تو، ماه محرم است...
مـن آمده ام درغم تـو اشک ببارم...
از کودکی بـه بزم عزایت گریستم...
چشمم از اشک پر و مشک من از آب، تهی است...

به مناسبت ماه محرم - قسمت سوم

اللهم ارزُقنا حرم...
یا لَیتَنا کُنا معک...
و ما نسیتُ حُسینا...
حُبُّ الحُسین اَجَنَّنی...
حُبُّ الحُسین، وَسیلهُ السُّعَداء...
و ما رَاَیتُ اِلّا جَمیلا...
اَلان اِنکَسَرَ ظَهری...
حیّ علی العَزاء، حّی علی البُکاء، فی ماتَمِ الحسین...
و قَبرُهُ فی قلوبِ مَن والاه...
أبَد وَالله "یا زهرا" ما نَنسَی حُسینا...
ألا یا اَهلَ العالَم، إنَّ جَدّیَ الحُسین...
أینَ الطالبُ بِدَمِ المَقتول بِکَربَلاء...

به مناسبت ماه محرم - قسمت دوم

بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم...
نگاه ابی عبدالله، نگاهمو عوض کرده...
باز در جان جهان یکسره غوغاست، حسین...
کاش ما هم کربلایی می شدیم...
شبهای جمعه، میگیرم هواتو...
دلِ هر کی با یاری خوشه، یارِ دلِ ما حسینه...
نگاه ابی عبدالله، پناه دل بی چارست...
موندنی ترین رفیق من امام حسین...
ای مهربان تر از پدر و مادرم، حسین...
جانم به زوار آقای کربلا...
از قدیمم با تو، یا قدیمَ الاِحسان...
همه دنیا رو نمیدم، به یه لحظه، حرمت آقا...
شرمنده ام، که بی تو نفس می کشم هنوز...
آبروی دو عالم...
رحمت واسعه ات، دست مرا می گیرد...
نوکرت از درِ این خانه رود، می میرد...
جوانان بنی هاشم بیایید، "علی" را بر در خیمه رسانید...
آب به خیمه نرسید، فدای سرت...
بعدِ تو خنده بر لبِ، اهل حرم حرام شد...
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است، مکن ای صبح طلوع...

چرا عنوان آغاز سخن؟

اول : هر که خدا را بخواهد با شما آغاز مى کند (مَنْ أرادَ اللّهَ بَدَءَ بِکُمْ - زیارت جامعه کبیره)

دوم : هر فِقره ای، آغاز سخنی است و همچنین می توان دَمی گرفت...

 

به مناسبت ماه محرم - قسمت اول

بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا...
دلسوختگان پسر فاطمه ماییم...
دامن کِشان رفتی...
حُسینم! سپردیَم به که رفتی...
حسین! آرام جانم...
نگو چرا ز حسینش جدا نمی گردید...
نوکری نوکرت را دوست می‌‌دارم حسین...
"لطف ارباب" به نوکر چه زیاد است زیاد...
قتلگاهت دیدم اما، زنده ماندم یا حسین؟!...
بر زمین بودی و بر جسم تو پیراهن نبود...
این دل تنگم، عقده ها دارد...
از آب هم، مضایقه کردند کوفیان...
امان از استخوان های شکسته...
چقَدَر نام تو زیباست اباعبدالله...
ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده...
منو به محرم رسوندی، ازت ممنونم...
انصاف نیست، بین گذرها ببینمت...
سری به نیزه بلند است، در برابر زینب...
پیرُهَن مشکی ما حوله اِحرام عزاست...
به پایان آمد این دفتر ، عزایت همچنان باقیست...

می فرمایند برای رسیدن به کمال:
"فاعلیت فاعل و قابلیت قابل، هر دو باید مناسب باشد"
مثلا بارش باران رحمت، بر زمین شوره زار و یا گیاه سوخته، بی تاثیر است


لیک امام معصوم، این معنا را دگرگون ساخته است
دلیلش، مطالعه شرح حال افرادی است که ظاهرا قابلیت هدایت را نداشته اند و نه تنها هدایت شده اند، بلکه گاها در زمره خاصان قرار گرفته اند...


گاه با "نگاهی" قابلیت یافته اند و گاه با "تذکر" و گاهی با "مصاحبت" و هم نشینی با ایشان...

تذکرات یافتنی

꧁ Findable Reminders Blog ꧂
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تذکرات یافتنی را نجات بخش می دانم
چون برای طیف وسیعی از مردم مفید است...
Findable Reminders » useful for a wide range of PeOpLe